- کلاه انداختن
- افکندن کلاه از سر، بسیار شاد شدن
معنی کلاه انداختن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شادی کردن به جهت بدست آمدن چیزی دلخواه خوشحالی کردن: (دیدن او را کل انداخت ماه)، (امیر خسرو)
گستردن پلاس، پریشان ساختن پراکنده کردن
کباب پختن: (حسن میخواهند مستانرا بشمع و گل چه کار ک هر که روشن کرده آتش ما کباب انداختیم) (محمد قلی سلیم)
کمان افکندن: (هلال را بحریفان نموده ام سنجر، که پیش ابروی آن جنگجو کمان انداخت)، (سنجر کاشی)
engatar
зацепить
zaczepić
зачепити
enganchar
accrocher
agganciare
हुक करना
menggantungkan
kanca takmak
হুক লাগানো
ہک کرنا
مرور کردن، گذشتن، عبورکردن
اسباب سفر کسی را فراهم ساختن و او را روانه کردن
وسیلۀ نقلیه یا ماشینی را آماده ساختن و به حرکت درآوردن
وسیلۀ نقلیه یا ماشینی را آماده ساختن و به حرکت درآوردن
Smear, Smudge, Stain
passar, manchar
bestreichen, schmutzen, beflecken
smarować, plamić