جدول جو
جدول جو

معنی کلاه انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

کلاه انداختن
افکندن کلاه از سر، بسیار شاد شدن
تصویری از کلاه انداختن
تصویر کلاه انداختن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کله انداختن
تصویر کله انداختن
شادی کردن به جهت بدست آمدن چیزی دلخواه خوشحالی کردن: (دیدن او را کل انداخت ماه)، (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاس انداختن
تصویر پلاس انداختن
گستردن پلاس، پریشان ساختن پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کباب انداختن
تصویر کباب انداختن
کباب پختن: (حسن میخواهند مستانرا بشمع و گل چه کار ک هر که روشن کرده آتش ما کباب انداختیم) (محمد قلی سلیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمان انداختن
تصویر کمان انداختن
کمان افکندن: (هلال را بحریفان نموده ام سنجر، که پیش ابروی آن جنگجو کمان انداخت)، (سنجر کاشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلاس انداختن
تصویر پلاس انداختن
((~. اَ تَ))
گستردن پلاس، پریشان ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلاه برانداختن
تصویر کلاه برانداختن
((~. بَ اَ تَ))
شادی کردن، خوشحالی نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از راه انداختن
تصویر راه انداختن
مرور کردن، گذشتن، عبورکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه انداختن
تصویر راه انداختن
اسباب سفر کسی را فراهم ساختن و او را روانه کردن
وسیلۀ نقلیه یا ماشینی را آماده ساختن و به حرکت درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لکه انداختن
تصویر لکه انداختن
Smear, Smudge, Stain
دیکشنری فارسی به انگلیسی
bestreichen, schmutzen, beflecken
دیکشنری فارسی به آلمانی